تک فرزندان نمیتوانند ناامیدیها و فشارهای روحی را تحمل کنند. چنانچه توهینی به آنها شود، بیآن که قصد و غرضی در کار باشد این توهین را رفتاری عمدی و به پشتوانه نیتی خاص تفسیر میکنند. چنانچه از مسئلهای رنجیدهخاطر شوند این حالت را تا مدتهای مدید در درون خود زنده نگهمیدارند. آنها فقط به برقراری روابطی علاقهمندند که دربرگیرنده منافع آنان باشد و احساساتشان را نیز جریحهدار نکند. آنها ممکن است ناراحتیهای خود را برای دیگران بیان نکنند و فردی درونگرا شوند. ممکن است تبحر لازم را نداشته باشند تا بتوانند دعواهای خود را با دیگران بهگونهای مدیریت کنند که در نهایت هر دو طرف راضی شوند.
این نوع احساسات ناپخته معمولاً با تجربههائی که فرد در زندگی خود کسب میکند، درمان میشود؛ فردی که تنها فرزند خانوادهاش بود میگوید: سالها طول کشید تا دریافتم رفتار والدینم با من مناسب نبوده است. آنها به شدت از من حمایت کردند.
تمام خواستههایم را تأمین میکردند. به همین دلیل نتوانستم میزان تحملم را در دستنیافتن به خواستههایم تقویت کنم. اکنون دریافتهام که ناراحت و ناامیدشدن بخشی از مشکلات دوران رشد کودک است و کودک نیاز دارد چنین احساساتی را تجربه کند. اگر چه کودکان تک فرزند اجتماعیتر از دیگر کودکان بهنظر میرسند و اعتماد بهنفس بیشتری در برقراری ارتباط با بزرگسالان دارند، اما بهدلیل احساسات ناپخته خود ممکن است از همبازیهای خود خجالت بکشند و ترجیح دهند با کودکان بزرگتر از خود دوست شوند.
نظرات شما عزیزان: